سلام
امروز روز عرفه است. روزی که شاید در سال نمونه و ممتاز باشه. امروز روز دعا و تضرع به درگاه خداوند است. از همه دوستان التماس دعا داریم. ما رو فراموش نکنید.
نمیدونم واستون اتفاق افتاده یا نه اما ایشالا که هیچ وقت احساس غریبی و تنهایی نکنین
اگر همچین شرایطی پیش اومد فقط یادمون باشه که اگه همه تنهامون گذاشتن باز خدایی هست که وقت تنهاییها و بیکسیها با تمام بدیهامون حاضره با ما رفاقت کنه و آغوشش واسهی ما بازه.
همهی ما دلمون به رحمت و عطوفت خدا خوشه که وقتی دلمون از دنیا و آدماش میگیره مثل بچهای که به آغوش مادرش پناه میبره ما هم به آغوش خدا پناه میبریم.
آدما گاهی اوقات بهت پشت میکنن و تنهات میذارن، گاهی نامردی میکنن، اصلا گاهی اوقات از پشت بهت خنجر میزنن؛
اما خدا انسان نیست که این کارا رو انجام بده. رفیق فابریکمونه. ما هم بیایم دست رفاقت به خدا بدیم و توی تلخیها و خوشیهای زندگی با خود خودش باشیم.
یا حق
اینم از عکسای سری چهارم اردو که براتون گذاشتم.
فقط شرمنده که دیر شد.
پایین عکسا توضیح ندادم که برداشت آزاد بکنید.
وصد البته چه برداشتی از این بالاتر که آدم یاد روزای قشنگ باهم بودن میافته!!!
انشالله بازم بشه با هم باشیم.
یعنی میشه؟؟؟؟؟!!!!!
ماموستا سیدبرهان ابراهیمی
شاید سخن گفتن، واکاوی و نتیجهگیری دقیق درباره نظریه سیاسی اهل سنت به اصطلاح سهل ممتنع باشد، زیرادر نگاه اول این برداشت به دست میآید که اهل سنت حاکمیت هر حاکم و سلطانی را پذیرفتهاند. در صورتی که دقت و تأمل در منابع فقهی، کلامی و تاریخی اهل سنت بیانگر این مطلب است که فقها و دانشمندان اهل سنت
حضرت آیت الله سید علی سیستانی در سال 2007 میلادی که عراق در اوج اختلافات مذهبی به سر می برد و این کشور را در آستانه جنگی مذهبی و داخلی تمام عیار قرار داده بود در همایش علمای سنی و شیعه که در نجف اشرف برگزار شد پیامی حاوی مطالب بسیار ارزشمندی در راستای وحدت اسلامی صادر کرد.
با توجه به اینکه عراق به دلیل دخالت آمریکا و رژیم صهیونیستی و برخی کشورهای منطقه نظیر عربستان، قطر و ترکیه در تنش و بحران به سر میبرد و نگرانیهایی درباره بازگشت دوران فتنه مذهبی به این کشور وجود دارد، برآن شدیم تا متن این پیام را بار دیگر منتشر کنیم.
نخستین بار گفتش کز کجائی بگفت از دار ملک آشنائی
بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند بگفت انده خرند و جان فروشند
بگفتا جان فروشی در ادب نیست بگفت از عشقبازان این عجب نیست
بگفت از دل شدی عاشق بدینسان؟ بگفت از دل تو میگوئی من از جان
در نظربازی ما بیخبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند
جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست
ماه و خورشید همین آینه میگردانند
عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا
ما همه بنده و این قوم خداوندانند
مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم
آه اگر خرقه پشمین به گرو نستانند
وصل خورشید به شبپره اعمی نرسد
که در آن آینه صاحب نظران حیرانند
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
عشقبازان چنین مستحق هجرانند
مگرم چشم سیاه تو بیاموزد کار
ور نه مستوری و مستی همه کس نتوانند
گر به نزهتگه ارواح برد بوی تو باد
عقل و جان گوهر هستی به نثار افشانند
زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد
دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند
گر شوند آگه از اندیشه ما مغبچگان
بعد از این خرقه صوفی به گرو نستانند