رفقای همیشگی

وبلاگ بچه های اردوی یاوران امین 3

وبلاگ بچه های اردوی یاوران امین 3

طبقه بندی موضوعی
پیام های کوتاه
آخرین نظرات
نویسندگان

نیت کنید و اشاره فرمایید

قالب میهن بلاگ

فال حافظ

۷۳ مطلب با موضوع «گلستان» ثبت شده است

۲۶فروردين

خونه ی مادر بزرگه الان آپارتمانه

خونه ی مادر بزرگه استخر و لابی داره

خونه ی مادر بزرگه وای فای مفتی داره

خونه ی مادر بزرگه دیش و LNB داره

کنار خونه ی اون همیشه پارتی برپاست

پارتیهای محله پر شور و شوق و غوغاست

مادر بزرگه الان مازراتی سواره

رنگ موهاشم هر روز جور واجورو باحاله..

مادر بزرگه الان شلوار جین می پوشه

کفش کالج و کیفش همیشه روبه روشه

مادر بزرگه هرشب Gem Tv رو میبینه

خرم سلطان و سنبل لامیارو میبینه

خونه ی مادر بزرگه هنوز خیلی باحاله

خونه ی مادر بزرگه حرفای خاصی داره

۱۰اسفند



وهابیون در این شبکه ها،از جمله آقای خدمتی می گویند: هرچیزی که از غیر خدا خواسته شود،طلب کردن هست و خود طلب کردن،عبادت است،حالا از صاحب قبر طلب کنی یا از بتی طلب کنی.این می شود عبادت و در نتیجه شرک! زیرا عبادت باید مخصوص خدا باشد.صرف قسمتی از عبادت برای غیر خدا میشه شرک! تا چه رسد که صرف کل عبادت باشد
در پاسخ به این جماعت می گوییم:


دارمی در سنن خود چنین آورده:
بَاب ما أَکْرَمَ الله تَعَالَى نَبِیَّهُ صلى الله علیه وسلم بَعْدَ مَوْتِهِ
93 - حدثنا أبو النُّعْمَانِ ثنا سَعِیدُ بن زَیْدٍ ثنا عَمْرُو بن مَالِکٍ النُّکْرِیُّ حدثنا أبو الْجَوْزَاءِ أَوْسُ بن عبد اللَّهِ قال قُحِطَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ قَحْطًا شَدِیدًا فَشَکَوْا إلى عَائِشَةَ فقالت: انْظُرُوا قَبْرَ النبی صلى الله علیه وسلم فَاجْعَلُوا منه کووا إلى السَّمَاءِ حتى لَا یَکُونَ بَیْنَهُ وَبَیْنَ السَّمَاءِ سَقْفٌ قال فَفَعَلُوا فَمُطِرْنَا مَطَرًا حتى نَبَتَ الْعُشْبُ وَسَمِنَتْ الْإِبِلُ حتى تَفَتَّقَتْ من الشَّحْمِ فَسُمِّیَ عَامَ الْفَتْقِ.

باب کرامت‌هایی که خداوند به پیامبرش بعد از وفات آن حضرت داده است:
اوس بن عبد الله می‌گوید : مردم مدینه دچار قحطی شدیدی شدند؛ پس به عائشه شکایت کردند، عائشه گفت: به قبر رسول خدا (ص) رو بیاورید، و پنجره‌هایی از آن به سوی آسمان بگشایید؛ به طوری که بین قبر آن حضرت و آسمان سقفی نباشد. راوی گوید: مردم همین کار را انجام دادند ؛ پس باران فراوانی بارید؛ تا جایی که گیاهان رویید و شترها آن قدر چاق شدند که از شدت چربی ترک برداشتند، به حدی که آن سال را سال ترکیدن نامیدند

سنن الدارمی ، ج 1، ص227،دار المغنی للنشر والتوزیع
محقق کتاب ،حسین سلیم اسد الدارانی در باره سند این روایت می‌گوید:
رجاله ثقات، وهو موقوف على عائشة وما وجدته فی غیر هذا المکان.
تمام راویان این روایت، ثقه است؛ و موقوف بر عائشه است (از عائشه نقل شده ، نه از رسول خدا)

۱۰اسفند

لبخندملکا، مها، نگارا، صنما، بتا، بهارا

متحیرم چه نامم میثم خوشگل ما راآرام

دل من تنگ برات چرا به استان نمیای؟

بی با هم چت بکنیم که قول بدی اینجا بیای

بی با هم رفیق بشیم کنار ماها بمونی

من باشم تو هم برام یار بلوچی بخونی

بذا شیرازی بگم عزیز من، داداش کاکوبوسه

انقده بیا برو تا بت بگیم مارکوپولولبخند

تا حالا از زبون دوستای بلوچی بودش

حالا من می‌خوام برم روی مخش روی مودش

ما رو می‌بینید داریم اینجا با هم حال می‌کنیم

تو دیارمون روز و با جلسه سال می‌کنیم

فکر نکن جمع می‌شیم اینجا همشم الکیهمردد

یا که از باب نجوم یه مشکل فلکیه

نه داداش جون، واسه جمع شدن ما دور هم

عقلا فکر می‌کنن روزها و سال‌ها دور هم

که شاید تفرقه رو از دلامون پس بزنیم

همگی به افتخار دولت واحدمون دس بزنیم

خدایی کم نمی‌گم، باور ندارید ببینید

دو دقه بیاید پای حرفای میثم بشینید

نه که میثم! همه مون باید بیایم کار بکنیم

بار خصم از دلامون همگی بار بکنیم

دشمن مشترک باید بدونیم که کیه

آیه و اعتصموا باید بخونیم که چیه

مگه ماها، همه مون کتاب واحد نداریم؟بی تقصیر

کعبه و رسول و یک خدای ماجد نداریم؟

پس چرا دشمن از دعواهامون شاد بکنیمفریاد

توی خاکستر دشمن هی فوت و باد بکنیم

مگه سنی و شیعه با همدیگه فرق می‌کنه؟

مگه انگور و عنب با همدیگه فرق می‌کنه؟

سنی و شیعه نداریم همه مون برادریم

ننه حوا رو می‌گم، همه از یه مادریم

هر چه که دوست ندارم از کسی اسمی ببرم

هر چه بادا باد، بذار بربخوره فدا سرم

تف و لعنت به تو ای آمریکا و صهیون پستفریادفریاد

تف و لعنت به تو و ایادی تون هر کی که هست

ما با هم یکی می‌شیم تا چشمت از کاسه درآدزبان درازیزبان درازیزبان درازی

چشمکپدر بی پدرت از وسط ماسه درآد

ما با هم تا ابدالدهر برادر می‌مونیم

آیه واعتصموا به حبل الله می‌خونیم

تو برو فکر خودت باش دولتت هوا نشهخجالتی

خجالتیپول و زر برای مردمت یهو خدا نشه

دوست دارم آدم بشی به راه راست بیای توام

رو سرت داد می‌زنم پا شو، بیدار شو با توام

اما خوب بدون برو به دوستاتم خبر بده

برو این اخبار و به بی بی سی و سحر بده

تا ته دنیا، تهش با همدیگه دوست می‌مونیم

همه از یک بدنیم یه گوشت و یک پوست می‌مونیم

قصه ما رو ببین از صفری شروع شدش

حالا هم با وحدت و دوستی ما تموم شد

لبخندعجب و حیرت نداره حرف میثم همینهلبخند

دشمن اسلام و قرآن همیشه در کمینهمهر شده

3 آبان 1392

۰۸اسفند

 


(قصه‌ی حمید سرکوهی، زائر پیاده امام رضا (از برادران اهل سنت روستای شورچۀ علیای سرخس 

« این مسیر شیعه و سنی ندارد. کسی که بخواهد به عشق آقا زیارت برود، به شیعه و سنی نگاه نمی‌کند... . سال 87 یک تصادفی کردم که باعث شد ضربه مغزی شوم. دقیقاً نمی‌دانم ولی یک ماهی در کما بودم. شب ولادت آقا امام رضا، آقا را خواب دیدم. بیمارستان بودم که به هوش آمدم. نذر کردم به عشق آقا که ما را شفا داده بود، این راه را برای شهادتش، برای ولادتش پیاده بیایم. هشت سال به عشق آقا این راه را می‌خواهم بیایم.»

***

از منطقه سنی نشین روستای شورچۀ علیای سرخس می‌آمد. بی‌تاب

۰۵اسفند




(گفتگو با حاج محمد حسین محمودی؛ زائر سنی و کردستانی امام رضا(ع 


خودتان را برای ما معرفی کنید؟

حاج محمد حسین محمودی هستم؛ از استان کردستان، شهرستان ده‌گلان.

چه شد که آمدید مشهد؟

شدن ندارد. خداوند خواست، امام رضا هم ما را طلبید، ما هم با جان و دل آمدیم.

چند بار به مشهد آمده‌اید؟

من چهار بار دیگر آمده‌ام. امسال می‌خواستم دو ماه دیگر بیایم. یکی از دوستان به نام آقای پناهی گفت می‌خواهیم برویم برای مشهد. من هم گفتم که هرچه زودتر برویم بهتر است. خدا لطف کرد، امام‌ها هم لطف کردند که ما در روز عرفه و عید قربان اینجا باشیم.

در راه اذیت نشدید؟

مسیر ما از کردستان تا اینجا 24 ساعت راه است. ولی کسی که برای زیارت امام رضا بیاید، خستگی ندارد. در میان همۀ بچه‌ها، ریش سفیدها، پیرمردها و زن‌ها با آمدن به این سفر عشق و علاقه‌شان اضافه‌تر شده است.

اولین بار کی آمدید مشهد؟

۰۳اسفند


دارم سیگار میکشم مامور اومده میگه داری سیگار میکشی؟ میگم پَـــ نَ پَــــ دارم
علامت میدم سرخپوستای قبیله بغلی بفهمن ما اینحائیم. گفت اهل فیسبوکم که هستی سوار شو بریم....
گفتم کلانتری ؟ گفت پَـــ نَ پَــــ بریم قبیله بغلی بگیم آوردیمت، لازم نیست دیگه شما تو زحمت بیوفتین


♦♦♦♦♦♦♦پ نه پ جدید وخنده دار♦♦♦♦♦♦♦


دختره داره غرق میشه میگم دستتو بده به من میگه می خوای نجاتم بدی؟
پــَـَـ نــه پــَـَـــ میخوام واست لاک بزنم!


♦♦♦♦♦♦♦پ نه پ جدید وخنده دار♦♦♦♦♦♦♦

 

دوستم پریده تو استخر داد میزنه، میگه شنـــا کنم؟
میگم: پ نــه پ، بذار آهنگ برات بذارم آروم آروم غرق شو..!

 

♦♦♦♦♦♦♦پ نه پ جدید وخنده دار♦♦♦♦♦♦♦

 

رفتم فروشگاه لوازم ایمنی و آتشنشانی، میگم: کپسول سایز کوچیک دارین؟
میگه: واسه خاموش کردن آتیش میخوای؟
میگم: پ ن پ، سرماخوردم رفتم دکتر گفته هر 8 ساعت یکیشو بخور تا زود تر خوب بشی!
 

 

♦♦♦♦♦♦♦پ نه پ جدید وخنده دار♦♦♦♦♦♦♦


به داداشم میگم صدای تلویزیون کم کن. میگه اذیتت میکنه؟ گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخوام لب خونیم قوی بشه!


♦♦♦♦♦♦♦پ نه پ جدید وخنده دار♦♦♦♦♦♦♦


روی نیمکت توی پارک روزنامه دستمه. اومده میگه: روزنامه میخونی؟ پـَـــ نــه پـَـــ سبزی خریدم نمیدونم لای کدوم صفحه گذاشتم


♦♦♦♦♦♦♦پ نه پ جدید وخنده دار♦♦♦♦♦♦♦


هواپیما داشت سقوط میکرد یارو میگه داره سقوط میکنه؟ پ نه پ داره واسه نهار و نماز نگه میداره


♦♦♦♦♦♦♦پ نه پ جدید وخنده دار♦♦♦♦♦♦♦


تب کردم پسر خالم میگه: اِ؟ مریض شدی؟ می گم پـَـــ نــه پـَـــ دمای بدنمو بردم بالا ببینم فنش کار میفته یا نه !

۰۳اسفند

شاهنامه فردوسی 
آغاز کتاب
 گفتار اندر ستایش پیغمبر
ترا دانش و دین رهاند درست
در رستگاری ببایدت جست
وگر دل نخواهی که باشد نژند
نخواهی که دایم بوی مستمند
به گفتار پیغمبرت راه جوی
دل از تیرگیها بدین آب شوی
چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی
خداوند امر و خداوند نهی
که خورشید بعد از رسولان مه
نتابید بر کس ز بوبکر به
عمر کرد اسلام را آشکار
بیاراست گیتی چو باغ بهار
پس از هر دوان بود عثمان گزین
خداوند شرم و خداوند دین
چهارم علی بود جفت بتول
که او را به خوبی ستاید رسول
۰۳اسفند


اول برو زیارت بعد برو دکتر! 

گفتگو با امیر ختوانه؛ شاعر سرخسی و سنی اهل بیت(ع)


«یوسف و زلیخا» را می‌خواندم و گریه می‌کردم!

«امیر ختوانه» هستم؛ معلم بازنشستۀ آموزش و پرورش سرخس. گاهی شعر هم می‌گویم. از کودکی به شعر علاقه داشتم. کلاس سوم دبستان بودم، آن موقع کتاب «یوسف و زلیخا» را که می‌خواندم گریه می‌کردم! کم‌کم به شعر عادت کردم. از نوجوانی شروع به شعر گفتن کردم. شعر من بیشتر عرفانی و عاشقانه است. البته عاشقانۀ حقیقی است. دربارۀ خدا، پیغمبر و ائمه. در سرخس شاعران خوبی داریم. مخصوصاً در میان دانش‌آموزان که بیشتر به شعر علاقه نشان می‌دهند.

 

یادی از «شیخ عبدالقادر گیلانی»

۲۷بهمن


حکیم وارسته و ظریف گوئى می‌گوید اگر دو تیغ و دو شمشیر، با هم برخورد آرام و متین داشته باشند، یکدیگر را تند می‌کنند، آنچنان که دیده‌ایم ، تیغ داران براى تند و تیز شدن تیغشان آن‌ها را به یکدیگر می‌مالند، ولى هرگاه دو تیغ و دو شمشیر بر هم فرود آیند و برخورد ضد هم داشتند یکدیگر را کُند و بى خاصیت می‌کنند.


وحدت

 

دو قبیله کاوس و خزرج نام داشت

 

یک زدیگر جان خون آشام داشت

 

کینه‌های کهنه‌شان در مصطفى

 

محو شد در نور اسلام و صفا

 

آفرین بر دست پاک اوستاد

 

صد هزاران ذرّه را داد اتّحاد

 

همچو خاک مفترق در رهگذر

 

یک سبوشان کرد، دست کوزه گر

 

۲۰بهمن

مولوی خالد نقشبندی شافعی
شعری را در مدح و منقبت حضرت امام رضا(ع) در حین تشرف به بارگاه ملکوتی آن حضرت در خراسان سروده است:

این بارگاه کیست کز عرش برتر است               وز نور گنبدش همه عالم منور است 
وز شرم شمس پای زرش کعبتین شمس        در تخته نرد چرخ چهارم به شش دراست 
وز انعکاس صورت گل آتشین او                    بر سنگ جای لغزش پای سمندر است 
نعمان خجل زطرح اساس خور نقاش              کسری شکسته دل بی‌طاق مکسر است 
بهر نگهبانی کفش مسافران                     بر درگهش هزار چو خاقان و قیصر است 
این بارگاه قافله سالار اولیاست                        این خوابگاه نور دو چشم پیمبر است 
این بارگاه حضرتی است که ازشرق تابه غرب  وز قاف تا به قاف جهان سایه گستر است 
این روضه رضاست که «فرزند کاظم است»         سیراب نوگلی زگلستان جعفر است 
سرو سهی زگلشن سلطان انبیاست                        نو باده حدیقه زهرا و حیدر است 
مرغ خرد به کاخ کمالش نمی‌پرد                      بر کعبه کی مجال عبور کبوتر است 
تا همچو جان زمین تن پاکش به بر گرفت     او را هزار فخر بر این چرخ اخضر است 
بر اهل ظاهر آنچه ز اسرار باطن است              زگوشه ضمیر مصفاش مضمر است 
خورشید کسب نور کن از جمال او                     آری جزا موافق احسان مقرر است 
برگرد حاجیا به سوی مشهدش روان             کاین جا توقفی نه چو صد حج اکبر است 
بی طی ظلمت آب خضر نوش بر درش        کاین دولتی است رشک روان سکندر است 
بتوان شنید بوی محمد(ص) زتربتش                   مشتق بلی دلیل به معنی مصد است 
از موج فتنه خرد شدی کشتی زمین                      گرنه او راز سلسله آل لنگر است 
زوار بر حریم وی آهسته پا نهید                   کز خیل قدسیان مفرشش ز شهپر است 
غلمان خلد کاکل خود دسته بسته‌اند             پیوسته کارشان همه جاروب این در است 
شاها ستایش تو به عقل و زبان من         کی می‌توان که وصف تو از عقل برتر است؟ 
اوصاف چون تو پادشهی از من گدا                    صیقل زدن به آیینه مهر انور است 
جانا به شاه مسند لولاک کز شرف                      بر تارک شهان اولوالعزم افسر است 
دیگر به حق آنکه بر اوراق روزگار                     بابی زدفتر هنرش باب خیبر است 
دیگر به نور عصمت آن کس که نام او              قفل زبان و حیرت عقل سخنور است 
آنگه به سوز سینه آن زهر داده‌ای                 کز ماتمش هنوز دو چشم جهان تر است 
دیگر به خون ناحق سلطان کربلا                 کز وی کنار چرخ به خونابه احمر است 
دیگر به حق آنکه زبحر مناقبش                      انشای بو فراس زیک قطره کمتر است 
آنگه به روح اقدس باقر که قلب او                    مر مخزن جواهر اسرار را در است 
دیگر به نور باطن جعفر که سینه‌اش                    بحر لباب از در عرفان داور است 
آنگه به حق موسی کاظم که بعد از او              بر زمره اعاظم و اشراف سرور است 
دیگر به قرص طلعت تو کز اشعه‌اش             شرمنده ماه چهارده و شمس خاور است 
دیگر به نیکی تقی و پاکی نقی                و آنگه به عسکری که همه جسم گوهر است 
دیگر به عهد پادشاهی کز سیاستش                 با بره شیر شرزه بسی به ز مادر است 
بر«خالد» آر رحم که پیوسته همچو بید             لرزان ز بیم زمزمه روز محشر است 
تو پادشاه دادگری این گدای زار                   مغلوب دیو سرکش و نفس ستمگر است 
از لطف چون تو شاه ستمدیده بنده‌ای       از جور اگر خلاص شود وه چه درخور است 
نا اهلم و سزای نوازش نیم ولی                     نا اهل و اهل پیش کریمان برابر است

"صلوات"

۱ ۲ ۳ . . . ۶ ۷ ۸ بعدی