آتشکده از هیبت تو گشت خموش!!
«سر عظیم»
از نور جمال تو، زمین زیبا شد
از دیدن تو، کل جهان شیدا شد
خورشید، برای دیدنت کرد طلوع
در عرش و فلک، ولولهای پیدا شد
مه روی چو ماه تو، تماشا میکرد
از حال تو ماه هاشمی، جویا شد
آن لحظه ستارگان مشوش بودند
یک گل به وجود آمده و مولا شد
از سطوت تو، کاخ مدائن لرزید
در کاخ ستم، قیامتی برپا شد
آتشکده از هیبت تو گشت خموش
روشن ز جمال ماه تو، دلها شد
آن قصّه که راویان حق میگفتند:
با آمدنت حبیب دل، معنا شد
ای واسطهی فیض خداوند کریم
چشم دل ما، به لطف تو بینا شد
ای رحمت بیکران حق، از نفسات
میر مرده دلی از دم تو، احیا شد
ما را ز کرم، همیشه بنواختهای
این موهبت ناب، ز تو اهدا شد
صد شکر، هدایتگر ما بودی تو
دین و دل ما به دست تو یغما شد
از چشمهی جوشان تو، ای سرّ عظیم
جوشید از آن چشمه، به ما املا شد
تفسیر نگاه تو، معّمایی بود
یعنی، گل باغ مصطفی، زهرا(س) شد
زهرا(س) به جز از علی(ع) همانند نداشت
زهرا به علی، علی به او همتا شد
از وصلت دو گوهر رخشان وجود
از پردهی غیب، یازده گل، وا شد
مجموعهی عشق چون فراهم آمد
قانون مدوّن خدا، مینا شد
چون شعر خمیر مایهاش بود، خلوص
تردید مکن، که شعر تو امضا شد»
=============
شعر از: عبدالمجید فرایی