رفقای همیشگی

وبلاگ بچه های اردوی یاوران امین 3

وبلاگ بچه های اردوی یاوران امین 3

طبقه بندی موضوعی
پیام های کوتاه
آخرین نظرات
نویسندگان

نیت کنید و اشاره فرمایید

قالب میهن بلاگ

فال حافظ

قطره قطره جمع گردد وانگهی سیلاب شود!!!!!

پنجشنبه, ۷ شهریور ۱۳۹۲، ۰۲:۲۵ ب.ظ

مردى، چندین رمه گوسفند داشت . آن‏ها را به چوپانى سپرده بود تا در بیابان بگرداند و شیر آن‏ها را بدوشد. هر روز، شیر گوسفندان را نزد صاحب آن‏ها مى‏آورد و او بر آن شیر، آب مى‏بست و به مردم مى‏فروخت . چوپان، چندین بار، صاحب گوسفندان را نصیحت داد که چنین مکن که این خیانت به مردم است . اما آن مرد، سخن شبان را به کار نمى‏بست و کار خود مى‏کرد.
روزى، گوسفندان در میان دو کوه، به چرا مشغول بودند و چوپان، بر بالاى کوه رفته، به آن‏ها مى‏نگریست . ناگاه ابرى عظیم بر آمد و بارانى شدید، بارید. تا چوپان به خود بجنبد، سیلى تند و خروشان، راه افتاد و گوسفندان را با خود برد . چوپان، به شهر آمد و نزد صاحب گوسفندان رفت . مرد پرسید: چگونه است که امروز، براى ما شیر نیاورده‏اى؟ چوپان گفت:اى خواجه!چندین بار تو را گفتم که آب بر شیر نریز و خیانت به مردم را روا مدار . اکنون آن آب‏ها که بر شیرها مى‏ریختى، جمع شدند و گوسفندانت را با خود بردند. - برگرفته از: قابوسنامه، ص 172 .

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۶/۰۷
سعید

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی