زن جوانی پیش مادر خود میرود و از مشکلات زندگی خود برای او میگوید و اینکه او از تلاش و جنگ مداوم برای حل مشکلاتش خسته شده است.
مادرش او را به آشپزخانه برد و بدون آنکه چیزی بگوید سه تا کتری را آب کرد و گذاشت که بجوشد.
زن جوانی پیش مادر خود میرود و از مشکلات زندگی خود برای او میگوید و اینکه او از تلاش و جنگ مداوم برای حل مشکلاتش خسته شده است.
مادرش او را به آشپزخانه برد و بدون آنکه چیزی بگوید سه تا کتری را آب کرد و گذاشت که بجوشد.
یکی از دوستان عزیزمون لطف کردن ومطلبی رو برام فرستادم,منم دیدم بد نیست برای دوستانم بذارم که بخونن.
با دادن نظر مارو همراهی کنید!!!
قد زرته مرَارًا کَثِیرَة وَمَا حلت بِی شدَّة فِی وَقت مقَامی بطوس فزرت قبر عَلیّ بن مُوسَى الرِّضَا صلوَات الله
على جده وَعَلِیهِ ودعوت الله إِزَالَتهَا عَنى إِلَّا أستجیب لی وزالت عَنى تِلْکَ الشدَّة وَهَذَا شَیْء جربته مرَارًا
فَوَجَدته کَذَلِک أماتنا الله على محبَّة المصطفی وَأهل بَیته صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ الله عَلَیْهِ وَعَلَیْهِم أَجْمَعِینَ.
محمد بن حبان بن أحمد بن حبان بن معاذ بن مَعْبدَ، التمیمی، أبو حاتم، الدارمی، البُستی شافعی مذهب(م 354 هـ ق) ابن حبان بستی شافعی : در کتاب " الثقات " که دربین اهل سنت کتاب معتبری است؛درشرح حال امام علی بن موسی الرضا علیه السلام می نویسد:
من بارها قبر ایشان را زیارت کرده ام. زمانى که در طوس بودم، هر مشکلى برایم رخ مى داد،قبر على بن موسى الرضا (علیه السلام) را -که درود خدا بر جدش و خودش باد- زیارت و براى برطرف شدنمشکلم دعا مى کردم و دعایم مستجاب و مشکلم حل مى شد. این کار را به دفعات تجربه کردم و جواب
گرفتم. خداوند ما را بر محبت مصطفى و اهل بیتش که صلوات وسلام خدا بر او و اهل بیتش باد بمیراند.
جایگاه ابن حبان نزد اهل سنت : شیخ الخراسان ،
من عقلاءالقوم ،مجمع علی ثقته کتاب الثقات لابن حبان (8/ 457)
گفت :از زندگی لذت ببر
گفتم :چگونه؟
گفت: خوش باش همین
گفتم: چطور
گفت: با قهقه
گفتم: به روی چه
گفت: به روی صلح وعدل
گفتم :دیوانه
کجایش صلح است این جهان
در عراق جنگیست
وفلسطینیان در حال جنگ
وعده ای از بی عدالتی در حال مرگ
گفت :به توچه
زندگیت را بکن
گفتم: نمی توانم
گفت: بگذار دستانم را برچشمانت بگذارم
دستانش را گذاشت
گفت: جهان چگونه است
گفتم :به زشتی دیروز
گفت :فریبم را بخور
گفتم: هرگز
گفت : من می گویم بکن بگو چشم!
گفتم: توکیستی مگر
گفت: بنده دموکراسی هستم
گفتم :با تو خواهم جنگید
گفت: برای چه
گفتم: برای دموکراسی حقیقی!!!!
یکی از دوستان این مطلب رو جایی نوشته بود؛دیدم بد نیست براتون بیارمش!!!!
امروز گوشی داداشمو رو بدون این که بفهمه برداشتم.
و اسمم رو از “اسم خودم” به ” ۲۰۰۰۹۰۲۲ ” تغییر دادم.
بعد با گوشی خودم این پیامک رو براش فرستادم:
” مشترک گرامی،
ضمن عرض تبریک ،
به عرض میرساند شما در قرعه کشی همراه اول
به مناسبت طرح تابستانی همرا اول،
برنده یک دستگاه خودروی mazda 3 شده اید.
ضمن عرض تبریک لطفا جهت دریافت جایزه عدد (یه عدد ده رقمی)
را به همین شماره بفرستید.
"هیچکس تنها نیست. همراه اول ”
بنده خدا از ظهر تا حالا بالای بیست بار
اون کد(عدد ده رقمی) رو داره برام میفرسته و من هر دفعه بهش جواب میدم:
…” مشترک گرامی کد ارسالی شما صحیح نمیباشد.لطفا مجددا ارسال فرمائید”
الان اسمس داده : برو گمشو همراه اول
منم اسمس دادم: مشترک گرامی حالا که فحش میدهید
مزدا که سهل است دسته بیل هم بهتون نمیدیم.
به نسیمی همه راه به هم می ریزد کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد
سنگ در برکه می اندازم و می پندارم با همین سنگ زدن ، ماه به هم می ریزد
عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است گاه می ماند و نا گاه به هم می ریزد
آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده است دل به یک لحظه کوتاه به هم می ریزد
آه یک روز همین آه تو را می گیرد گاه یک کوه به یک کاه به هم می ریزد
فاضل نظری
هنگامى که اسکندر،
نشانه هاى مرگ را در خود دید، وصیتهائى کرد که ما در اینجا به ذکر چند نمونه از
آنها مى پردازیم :
|